پیش از هر چیز درود بر شما بزرگان!
صادقانه بگویم، ماه ها پیش غزلی خواندم از شاعری فرهیخته که نامش را نمی دانم و پایان هر غزل به عبارت ( باور نکن ) ختم می شد. این اولین غزل من است که از این شعر الهام گرفته شده و تکرار ( باور نکن ) نخست از ذهن من تراوش نشده. از همه ی شما سپاس گزارم برای وقتی که به خواندن غزل من اختصاص می دهید. مرا از نقد و نظرهای زیبای خود بهره مند کنید:
من غزل هایم همه حرف دل است! حرف رمال و چنین ادعیه را باور نکن
در غزل هایم فقط دل را ببین! بیت ناب و مصرع و قافیه را باور نکن
در بساط عقد و پیوند دل بی جان ما سهم من یک گل ِستان، مهریه را باور نکن
گر بخواهی جان من را از برای زندگی، خون خود بخشیده ام من! دیه را باور نکن
وزن عشق من زیاد و وزن شعرم نابجا وزن شعرم را به جای عشق من باور نکن
در بیابان بلا تنها به سویت می شوم عشق من یک لشکر است، بادیه را باور نکن
درباره این سایت